از فرش تا عرش ...

زمانی که انسان درگروه‌های جمعیتی کوچک پا به عرصه زندگی گذاشت، همواره در قعر زنجیره غذایی بود چرا که نه دندانی داشت که با شکارچی درگیر شود و نه چنگالی، نه پاهای برای سریع دویدن داشت و نه دستانی تا بتواند در اوج درختان پناه بگیرد. اندکی گذشت (بخوانید قرن‌ها...!) و چاره را در ایجاد گروه و اجتماعی بزرگتر دید تا مانند گاومیش‌ها و گورخرها در انبوه جمعیت خود را گم کند تا شاید آنی که اینبار خورده می‌شود، او نباشد. ولی سرعت و تعداد زاد و ولد به میزانی نبود تا بتواند جای آنانی که رفته‌اند (بخوانید خورده شده‌اند...!) را پُر کنند. سالی یک بچه نمی‌توانست جایگزین تلفات هفتگی شود. هرچند وقتی آن بچه به دنیا می‌آمد، والدینش حاضر بودند تا تمام قبیله خورده شود ولی آسیبی به آن «کودک غارنشین» نرسد.

تا اینکه روزی یکی از آنان از اینهمه ترس و وحشت خسته شد، تکّه چوبی برداشت و آنگاه شکارچی مُرد...!!!

آن لحظه‌ای بود که انسان از یک موجودِ ذلیلِ درخت نشینِ جلگه زیست که در قعر زنجیره غذایی بود، ناگهان به اوج آن پرتاب شد. با گذشت سالها و قرن‌ها هر کسی، چیزی بر آن افزود و آنرا کارآمدتر و مهلک‌تر نمود. اکنون انسان سلاحی داشت که هیچ دندان و چنگالی در برابر آن کارا نبود. سلاحی که هیچ جنبده‌ای شبیه آنرا ندیده بود. سلاحی که با آن می‌توانست خوراک، پوشاک و سرپناه تهیه کند. سلاحی که به انتخاب او می‌توانست هر جنبنده‌ای را منقرض کند یا هر منقرض شده‌ای را ازنو جنبنده کند...! سلاحی پُرقدرت بنام «اندیشه...!».

انسان زمانیکه فهمید کرۀ زمین مرکز کائنات نیست، فکر کرد چه کسی بهتر از او تا این مرکز خالی را پُر کند. پس تمام دنیا را آنطور که ذهن نوپا، بی‌تجربه و خودخواهش دوست داشت تقسیم‌بندی کرد به خوب‌ها و بدها، به سیاه و سفید، به وحشی و اهلی، به ما و آنها و در یک کلام به «دوست و دشمن». مدت زیادی گذشت (بخوانید قرنها...!) تا انسان فهمید که اینگونه تقسیم کردن جهان تنها یک بازنده دارد که آنهم خود اوست و چنانچه هر چه سریعتر کاری برخلاف آنچه تا امروز کرده انجام ندهد نه تنها سایر موجودات و جنبندگان بلکه آن «کودک آپارتمان نشین» را که به بهانه او، اینهمه تخریب و کشتار کرده را هم نابود خواهد کرد!

پس اینبار قدرت اندیشه را برای نجات محیط زیست (بخوانید خودش...!) بکار برد و اینچنین انسان متمدن آفریده شد! امروز این انسان با این طرز تفکّر نوینش نیاز به قوانین نوین و ابزار نوین هم دارد و نمی‌تواند با همان قوانین و ابزارآلات گذشته که خون نژادهای منقرض شده بر آن خشکیده است در مسیر نوینی که تعریف کرده موفق باشد و نیاز دارد تا قوانین را ازنو تعریف کند و ازنو ابزاری خلق کند.

مخترع کیست و یک انگار ناب چیست؟

ابتدا لازم است که به یک تعریف مشترک از واژگان برسیم تا شاید در نهایت به برداشتی مشترک نیز برسیم.

«شرکت طراحی-صنعتی ازنو ابزار انگار»، که از این پس آنرا «ازنو ابزار» می‌نامیم در گروه شرکتهای تجاری با مسئولیت محدود ثبت شده و از آنجا که شالوده‌اش از نوآوری‌های بنیانگذارش شکل گرفته و در ژرفای باورهای او ریشه دارد، بعنوان یک شخصیت حقوقی حق خود می‌داند که مطابق با جایگاه انسانیت و مسئولیتی که برای خود تعریف کرده است اهداف، همکاران و همیاران خود را مطابق با اصول مختص به خود تعریف نماید. بدین سبب «ازنو ابزار» تصمیم گرفت تا طرح‌ها و ایده‌هایی که برای هر کدام از گروه‌های انسان، حیوان و محیط زیست آسیب‌زا هستند را، جدای از نیاز بازار و سود چشمگیر آن نپذیرد و تمام منافع دنیوی و اخروی اینگونه ایده‌ها و اختراعات را برای مشتاقان آن باقی گذارد. بنابراین «ازنوابزار» انواع سلاح، وسایل شکار، تله‌ها یا هرگونه ابزاری از این دست را نه تنها لایق تولید، بلکه حتّی لایق مشاوره نیز نمی‌داند.

پس هرجایی که «ازنوابزار» از «محصول» صحبت می‌کند، منظورش ابزار یا روشی است نوین که هنوز تبدیل به «کالا» نشده و بصورت فیزیکی در قفسه فروشگاه‌ها نیست و یا بصورت عملی در روند یک سیستم پیاده‌سازی نشده است.

«ازنوابزار» آنانی که استعداد آفرینندگی و دغدغۀ رفع نیازی مشروع را همزمان دارند و انسانی خلاق هستند را به دو گروه بخش‌بندی می‌نماید تا جهت مشاوره و یا همکاری بتواند برداشت دقیق‌تر و واقع بینانه‌تری از مخاطب خویش و ملاحظات قانونی مربوط به آن داشته باشد تا همراه با هم بتوانند مسیر تولید را سریع‌تر و هموارتر بپیمایند.

1- ایده‌پرداز           2- مخترع

از نگاه «ازنو ابزار»؛ «ایده‌پرداز» فردی است که طرح، انگاره، نظر و ایده‌ای یکتا دارد که هدف آن رفع نیازی از انسان، حیوان و یا محیط زیست است. تمرکز بالایی نیاز است تا دانه دانۀ رؤیاها بهمدیگر بافته شوند تا تصویر نهایی را در ذهن ایده‌پرداز شکل دهد. بیشتر افراد بعد از چند دقیقه غوطه‌وری در اقیانوس رؤیا مسیرشان را گم می‌کنند و ناگهان خود را درحال تصور کاری می‌بینند که حتّی در فیلمهای سینمایی هم ناممکن است...! ایده‌پرداز قادر است تا بر روی تصویر ذهنی خود برای مدت نسبتاً طولانی تمرکز داشته باشد و در این اقیانوس شنا کند و به جایی که می‌خواهد برود و در نهایت تصویری با تمام جزئیات از محصول خود توصیف کند. این محصول می‌تواند یک ابزار یا یک روش باشد که نیازی یا نقصی را برطرف می‌سازد و الزاماً هم نباید با تکنولوژی امروز، قابل تولید یا قابل اجرا باشد. به بیان دیگر ایده‌پرداز هم می‌تواند دربارۀ یک اتومبیل مریخ‌نورد ایده‌پردازی کند و هم برای اتومبیل برقی گواهی ثبت اختراع داشته باشد. ایده‌پرداز بصورت هدفمند و پروژه‌ای تفکر می‌کند و در یک جمله، از نظر «ازنو ابزار» ایده‌پردازی یک «حرفه و شغل» است که نیازی ندارد تا ایدۀ خود را تولید کند و نهایتاً آنرا در دست بگیرد.

اما «مخترع» از نگاه «ازنوابزار»، ایده‌پردازی است که نقص و عدم کمال را در هر چیزی تشخیص می‌دهد. حتّی اگر از نگاه سایرین آن چیز در کمال خودش باشد او همیشه روشی برای بهبود یا برطرف کردن آن نقص دارد. مخترع مجذوب و شیفتۀ کنش و واکنشهای طبیعت است. او می‌تواند ساعتها به این فکر کند که وقتی سنجاقک با آن پاهای سوزنی روی آب می‌نشیند، چرا فرو نمی‌رود و چه می‌توان ساخت تا سایر موجودات هم روی آب بمانند!! ویژگی یک مخترع این است که هدفمند و پروژه‌ای تفکر نمی‌کند و برای هر چیزی، ایده‌ای جهت بهبود دارد. اگر در مسیر رؤیاهایش به ایده‌ای برسد که نیازی را از عده‌ای هرچند اندک مرتفع می‌کند، آنقدر آنرا تغییر می‌دهد و پالایش می‌کند تا بتواند با تکنولوژی امروز تولید شود و در نهایت نیز برای کاربرانش در دسترس باشد.

در بین خصوصیات یک مخترع  «وسواس فکری و میل به کمالگرایی» هم بهترین توانایی اوست و هم بزرگترین ناتوانی او. مخترع نمی‌تواند کاری را ناتمام رها کند و از طرفی هم نمی‌تواند به نوآوری دیگری فکر نکند! در نتیجه او فهرست بلندی از کارهایی دارد که باید انجام بدهد و فهرست بلندتری از کارهایی که در دست انجام دارد. در یک جمله، از نظر «ازنوابزار» مخترع بودن، یک «ویژگی ذاتی» است. یک مخترع، نمی‌تواند که اختراع نکند. نوآوری و آفرینشگری در گوشه گوشۀ رفتار و زندگی او جلوه‌گر است. یک مخترع مانند یک شاعر که بطور ذاتی ذهنش موزون فکر می‌کند یا یک کمدین که از هر چیزی سوژه‌ای برای خنده می‌آفریند، او نیز در هر چیزی نقصی یا نیازی برای بهبود و اصلاح می‌بیند. ذهن او آموخته تا نگاه متفاوتی به پیرامون خودش داشته باشد، آموخته تا همه چیز را ازنو ببیند و برای رفع نیاز هر نیازمندی «ازنو ابزاری، انگار» کند.

کشف نیاز، یک توانایی ذاتی است

در حقیقت آنچه یک ایده‌پرداز یا مخترع را که از این پس برای سادگی در گفتار آنان را «نوآوران» می‌خوانیم به آفرینش ترغیب و تشویق می‌کند، صرفاً پول و میزان درآمد آن نیست. بیش از هر چیز لذت خلق یک ایده و دیدن آن در دست کاربران و تعجب آنان در هنگام استفاده از اختراع اوست که موتور محرک یک نوآور برای خلق یک ایده است. همیشه اولین بودن و اول شدن برای انسان افتخارآمیز و شوق‌انگیز بوده است. از مسابقات ورزشی گرفته تا کشف قطب جنوب! ولی برای مخترع این حس شوق‌انگیز یک ویژگی منحصر و فوق‌العاده نیز دارد که قابل قیاس با هیچ حس دیگری نیست.

خلق یک ایده مانند کشف مکانی است که وجود نداشته و بهمراه آوردن آن مکان، برای استفادۀ همگان!!

برای آنانی که نوآور نیستند، با مثالی این حس را کمی آشناتر کنیم؛ وقتی شما یک هنرپیشه معروف یا یک ورزشکار المپیک را می‌بینید از اینکه در کنار یک فرد خاص و ویژه ایستاده‌اید به هیجان می‌آیید و در مقابل نیز آن شخص، از اینکه مرکز توجه شما بوده به وجد می‌آید. اما در حقیقت جز لحظه‌ای سرخوشی چیزی برای ارائه کردن به هم ندارید و پس از چند ساعت همه چیز عادی، بعد از چند روز فراموش و حتّی بعد از چند سال خود هنرپیشه نیز از یاد می رود...! اما وقتی یک مخترع را می‌بینید و با تحسین و تعجب کالای اختراعی او را وارسی می‌کنید و زمزمه می‌کنید: «چه وسیله خوبی...!!» سراسر وجود او مملو از حس غرور و یگانگی می‌شود و در مقابل شما نیز از مزایای اختراع او بهره‌مند می‌شوید و حتّی بدون اینکه یکدیگر را بشناسید، هر دو چیزهایی برای هم دارید که ده‌ها سال بعد هم برای نوادگانتان تعریف می‌کنید. شاید شما بگویید که من مخترع این وسیله را در جوانی دیده‌ بودم و او بگوید اختراع من تا بحال زندگی هزاران نفر را آسوده‌تر کرده یا حتّی جان آنان را نجات داده است. چنین حسی به فرای زمان و مکان می‌رود تا جایی که همیشه و همه جا فرزندان و نسلهای بعدی نیز با نام مخترع تداعی می‌شوند. ملاقات با نوادگان فورد یا ادیسون نیز باعث مباهات است چه برسد به اینکه خود آقای ادیسون دربارۀ اختراعاتش برایمان صحبت کرده باشد!

احساس مفید بودن و اثر گذاری بر زمین و زمان، شاید عالی باشد ولی در جهان امروز بدون درآمد و پول نمی‌توان زندگی کرد. آن نوآوری که هدف اولیه‌اش را پول می‌گذارد و گرداگرد آن ایده‌پردازی می‌کند، مانند شاعری که نه برای معشوقِ دِلارا، که بخاطر رنگ دُلارا 😏 شعر می‌گوید. شاید وزن و قافیه‌اش بخاطر کارکشتگی شاعر بی‌نقص باشد، اما به دل نمی‌نشیند و در یک کلام به درد نمی‌خورد. اختراعی که نتواند یک «نیاز» را رفع کند، در نهایت به جایی می‌رسد که کالا در قفسه فروشگاه هست، ولی مشتری که به آن نیاز داشته باشد، نیست.

نوآوری که قادر به درک نیازهای اولیۀ مردم و محیط اطرافش نباشد، هرگز چیزی نمی‌آفریند مگر به اتفاق، تصادف یا با فریب و دزدی!! بسیارند افرادی که بخاطر نیاز شخصی یا بر حسب اتفاق ایده‌ای یافته‌اند که هرچند خوب هم بوده و تولید هم شده اما فقط همان یک ایده بوده و تمام. از نگاه «ازنوابزار» یک ایدۀ تنها نمی‌تواند یک فرد را به عنوان ارجمندِ «مخترع» ملقب کند. چرا که «مخترع، بودنی است و نه شدنی». ایده‌پردازی و تفکر درباره آنچه تاکنون هیچکس ندیده و نشنیده، در ژنهای او قرار گرفته و از کودکی همراه او بوده، ولی اینکه آیا استعداد او همسنگ با جسم او رشد کرده باشد یا نه، بستگی به محیطی و امکاناتی دارد که آن کودک در آن بزرگ شده است. 

کمالگرایی از ویژگیهایی است که در سرشت و رفتار یک مخترع ریشه دارد. او همه چیز را بی‌نقص و در بهترین شرایط می‌خواهد. تکالیفش باید تمیز و بدون خط‌خوردگی باشد، کتابهایش فقط باید به اندازه‌ای باز شود تا به محل صحافی فشار نیاید، میز کارش باید مرتب باشد و صدها نمونۀ دیگر. اما اگر شرایط زندگی او نتواند امکان رشد استعداد و شکوفایی او را فراهم سازد، جبر تاریخی و جغرافیایی او را ناچار می‌کند تا آنچه را نمی‌تواند کنترل کند، فراموش کند و در نتیجه یک به یک استعدادهایش را خاموش می‌کند (بخوانید؛ می‌کُشد...!) . ولی چنانچه بخت و اقبالی داشته باشد تا بتواند حس کمالگرایی خودش را از لابلای چنگال زندگی بیرون بکشد، باید یک گام دیگر نیز بردارد تا به  آفریننده تبدیل شود. حالا که او می‌داند هیچ چیز کامل نیست، باید سلاح قدرتمندش را و ذهن پویایش را با دانش و آگاهی بارگذاری نماید و به این بیندیشد که چه کند تا هم ذهنش و هم ایده‌اش کامل‌تر شود؟! 

از طرف دیگر همین «کمالگرایی» در بحث نوآوری و اختراع، یکی از «تله‌های ذهنی» است که ممکن است هر نوآوری را در مارپیچ بی‌انتهای خودش اسیر کند. یک محصول چه «ابزار» باشد و چه «روش»، همیشه در ذهن کمالگرای یک مخترع، جایی برای بهتر شدن دارد و وقتی پای ایده و اختراع خودش در میان باشد، این کمالگرایی به وسواس تبدیل می‌شود تا جائیکه پس از صدها بازنگری کلی و «رِویژِن» (Revision)، هنوز احساس می‌کند در خانۀ اول است. بهمین دلیل در دنیای اختراع اصطلاحی هست که می‌گوید؛ «لازم نیست خیلی خوب باشد، به اندازه کفایت می‌کند» که البته عبارت اصلی رساتر از ترجمه آن است: 

!Not too good…! Enough is enough

سرمایه‌گذار و ایده ، مخترع و سرمایه

یک نوآور قبل از همه چیز باید به «کاربرد ایده‌اش» بیاندیشد. اینکه چه کسانی به آن نیاز مستقیم دارند و چه کسانی کاربران احتمالی آن خواهند بود و چه کسانی از اختراع نوین او آسیب خواهند دید و رقیبان احتمالی او خواهند شد. اگر ایده شما زنگ خطر را برای شرکتهای بزرگ به صدا درمی‌آورد، بهترین کار این است که یا با همان شرکتها وارد مذاکره شوید(صد البته همراه با یک وکیل قرارداد). «یا مکُن با فیلبانان دوستی....یا بنا کن خانه‌ای درخورد فیل»

چنانچه موفق به جلب نظر و عقد قرارداد با این شرکتها نشُدید و همچنان بر تولید آن اصرار دارید، باید سرمایه عظیمی فراهم کنید تا بتوانید بعنوان یک رقیب قابل توجه وارد بازار شوید. باید بررسی کنید چنانچه کاربران ایدۀ شما محدود و ویژه هستند، چه نیازهایی را از آنان برطرف خواهید کرد و چه میزان حاضرند برای این نیاز هزینه کنند. محصولات بسیاری هستند که هزینه تولیدشان بیشتر از ظرفیت بازار شده است. یعنی مشتری حاضر به پرداخت مبلغ مشخص شده نیست و گاهی تولیدکننده زمانی متوجه این موضوع می‌شود که کالا در قفسه فروشگاه و بدون مشتری مانده است. اینجا جایی است که سرمایه‌گذار از آن وحشت دارد. چرا که حتّی اگر تمام برآوردها، بازخوردها و پیش‌بینی‌های اولیه امیدبخش هم بوده باشند، چون صرفاً روی گروه کوچک جمعیتی آزمایش شده، نمی‌تواند تضمینی باشد که روی تمام جمعیت هدف نیز همان نتیجه را بدهد. در قرارداد بین نوآور و سرمایه‌گذار همین میزان ریسک و خطرپذیری است که دلیل اختلافِ درصدهای سود را مشخص می‌کند.

چرا که در اینحالت نوآور مطابق با قرارداد خودش بدون آنکه نگران از دست دادن سرمایه‌ باشد، این حق را دارد که سهم خودش را مطالبه کند. در تمام قراردادهایی که نوآور و سرمایه‌گذار در سرمایه شریک نیستند، درصد زیادی از سود به سرمایه‌گذار تعلق خواهد گرفت چونکه درصد زیادی از ریسک نیز به او تعلق گرفته است. نوآور بعد از انعقاد قرارداد، تنها کاری که لازم است انجام دهد این است که منتظر پرداخت چک آخر ماه باشد و هیچکدام از چالش‌ها و مشکلات تولید، پخش، گارانتی و یا هر بخش دیگری از این روند هیچ اهمیتی برای او ندارد.

برعکس برای سرمایه‌گذار مشکل زمانی شروع می‌شود که «خودکار را کنار می‌گذارد و ابزار را برمی‌دارد». یعنی تأمین و تهیه متریال مناسب و یافتن تکنولوژی ساخت با بهترین کیفیت و کمترین هزینه.

یک نوآور برای آنکه ایده و انگارش به واقعیت تبدیل شود باید علاوه بر نگاه واقع‌بینانه به بازار، اطلاعات کافی نیز از مراحل تولید داشته باشد تا وقت، انرژی و هزینه‌اش را بیهوده مصرف نکند. در دنیای تجارت اصطلاحی هست که می‌گوید؛ «بازار بی‌رحم است...!» و به بیان دیگر تاوان اشتباه در تجارت سنگین است. اگر نوآور نتواند به موقع نقاط ضعف محصول خود را بیابد و یا در گرداب ذهنی کمالگرایی اسیر شود و نتواند خودش را از هیجان آفرینش یک ایدۀ جدید رها کند، دو گزینه در پیش خواهد داشت؛

  • گزینه اول و بسیار محتمل آن این است که سرمایه‌گذاری برای آن پیدا نمی‌کند! چون هر سرمایه‌گذاری بخوبی می‌داند که هیجان در بازار جایی ندارد و آنچه تعئین کننده است فقط نیاز مشتری است. این نیاز است که مشتری حاضر است برای آن پول پرداخت کند چه فرد باشد، چه سازمان و چه دولت. سرمایه‌گذار متناسب با هزینه‌ و زمانی که صرف می‌کند، انتظار سود دارد و چنانچه در برآوردهایی که می‌کند به این میزان نزدیک نشود، وارد سرمایه‌گذاری نمی‌شود.
  • گزینه دوم وقتیکه خود نوآور تصمیم بگیرد تا سرمایه‌گذارِ ایدۀ خودش شود. در چنین مواردی تقریباً او باید اختراع بعدی را فراموش کند. بسیارند مخترعانی که وارد مسیر تولید شده‌اند و ذهن مشکل گشای خودشان را درگیر حل مشکلات و پاس کردن چک‌ها کرده‌اند و اکنون تمام وسعت رؤیایشان محدود شده به حل مشکل یک طلبکار یا رفع مشکل یکی از دستگاه‌های تولید یا چگونگی کاهش مالیات. آنها همچنان مخترع هستند، اما فقط برای نیازهای روزانۀ خودشان...!

اقیانوس تجارت

دیدگاه‌های مخترعان با دیدگاه‌های سرمایه‌گذاران تفاوت اساسی دارد. هر چند هر دو در یک دنیای تجاری فعالیت می‌کنند، ولیکن در دو مسیر کاملاً مجزای از هم حرکت می‌کنند. مثالی بزنیم؛ بیایید نوآور و سرمایه‌گذار را مانند شناگرانی در اقیانوس تجارت فرض کنیم:

«نوآور»، مانند شناگر عمیق است که با نگه داشتن تنفسش به عمق اقیانوس می‌رود. او آموخته تا در سکوت، تاریکی و فشار خردکنندۀ اعماق، بدن و افکار خودش را مدیریت کند. آموخته که در سکوت مرگبار اقیانوس، اصوات سریعتر از هوا حرکت می‌کنند و سایه‌ها همیشه خطرناک هستند، پس فرصت کافی برای واکنش نشان دادن به هر خطر یا صدایی را دارد. تنها کافیست وحشت نکند و بر خود مسلط باشد و هر اتفاقی که افتاد دهانش را باز نکند!!

اما «سرمایه‌گذار» مانند شناگر آزاد است که در سطح اقیانوس شنا می‌کند. با اینکه آموخته در روی آب چگونه تنفس کند، اما ضربات موج‌ها و تلاطم آب دائماً مسیرش را تغییر می‌دهد و گاهی که سرش زیر آب می‌رود، نه تنها مسیر که حتّی بالا و پائین را هم گم می‌کند. او آموخته که با یک نگاه سریع و کوتاه از مکان خودش مطلع شود و سریع تصمیم بگیرد. او باید برای هر موج در زمان عبور آن موج تصمیم بگیرد، موجی که عبور کرده و یا آنی که هنوز نرسیده، دغدغۀ ذهنی او نیست.

شناگر اعماق با تلاش و تمرین می‌تواند در رشته شنای آزاد هم رقابت کند، ولی نه برای برنده شدن و اول شدن، بلکه برای به پایان بردن مسیر مسابقه! البته چون او توانایی حبس تنفسش را برای مدت طولانی دارد و البته انتظار اول شدن هم ندارد. پس او  می‌تواند چند متری پائین‌تر از سطح شنا کند تا لازم نباشد که با موج‌ها گلاویز شود و پنهانی شناگران آزاد را تعقیب می‌کند. ولی شناگران آزاد معمولاً حتّی تلاشی هم برای محک زدن خودشان با شناگران اعماق نمی‌کنند. چون برخی کارها حتّی با تمرین سخت هم امکان‌پذیر نیستند و لازم است تا فیزیولوژی بدنشان تغییر کند که تقریباً غیر ممکن است. اگر جمله بالا را از آراسته‌های ادبی خالی کنیم و روشن بیان کنیم اینگونه بیان می‌شود که؛

یک مخترع می‌تواند تولیدکننده باشد، ولی یک تولیدکننده نمی‌تواند مخترع شود.

یک راز...!!

تمام نوآوران از افشاء شدن، به سرقت رفتن یا به اصطلاح «کپی شدن» ایدۀ خود وحشت دارند. آنها مدتها بر روی ایدۀ خود تلاش کرده‌اند و چه بسا برای سالهای متمادی روی آن کار کرده‌اند و در خواب هم به آن اندیشیده‌اند. و زمانیکه چیزی تمام زندگی و ذهن نوآور را فرا می‌گیرد برای آن ارزشی فوق‌العاده قائل می‌شود که شاید از نظر سایرین آنچنان ارزشمند نباشد، که او گمان می‌کند.

«ازنو ابزار» بعنوان یک شرکت طراحی و تولیدی که با نوآوران و مخترعین پیوندی ریشه‌ای دارد، رازی را برای مخترعانی افشاء می‌کند که نمونه اولیه و یا اظهارنامۀ ثبت دارند، تا کمی خیال آنان را از کپی شدن ایده‌شان توسط اشخاص حقوقی آسوده کند.

دقت فرمودید؛ مخترعانی که نمونه اولیه دارند و یا اظهارنامه ثبت آنان در حال بررسی است و فقط با اشخاص حقوقی (شرکتها) وارد مذاکره می‌شوند نه اشخاص حقیقی (آدمها)!!

شرکت‌ها و اشخاص حقوقی درگیریهای بی‌شماری با قوانین و آئین‌نامه‌ها دارند و باید پاسخگوی انواع و اقسام مکاتبات و مراودات با شرکتهای دیگر، سازمانها یا نهادهای دولتی باشند. باید بابت هر سود و هزینه‌ای پاسخگو باشند. منابعشان محدود و مشکلاتشان نامحدود است. پس طبیعتاً چنین شخصیتی به دنبال دردسر بیشتر نیست یا دقیق‌تر و روشنتر «ازنوابزار» چنین سری برای دردسرش ندارد...!! حال این دردسر از هر نوعی که می‌خواهد باشد، که الان بحث ما کپی کردن نمونه اولیه شماست!

پس اگر ایده شما آنقدر خوب و دارای پتانسیل فروش باشد که توسط یک شرکت سرمایه‌گذاری مورد توجه واقع شود، بهترین گزینه‌اش این است که مستقیم و با خود شما قرارداد ببندد. چرا که مشکلات و دردسر کمتری خواهد داشت تا اینکه بخواهد برای کپی کردن ایدۀ شما، اول یک تیم طراحی را تجهیز کند و به آن تیم دستمزد پرداخت کند و در نهایت طرحی مشابه تهیه کند و سپس با مراجعه به اداره ثبت متوجه ثبت اظهارنامه و حق تقدم شما شود...!

از طرفی هم شرکت سرمایه‌گذار بخوبی می‌داند که تنها او نیست که شما با او مذاکره کرده‌اید. پس چنانچه بجای انعقاد  قرارداد تصمیم بگیرد تا آنرا کپی کند، شانس اینکه در طی این مدت «شما و شرکتی دیگر» بطور قانونی آنرا تولید نماید، بسیار زیاد خواهد بود. در آنصورت شرکت متخلف نه با یک فرد که با یک شخصیت حقوقی وارد دعوا می‌شود.

در حقیقت اینگونه نگرش بخاطر آن است که نوآور تصور درستی از روشهای تصمیم گیری و تصمیم سازی در شرکتهای سرمایه‌گذار ندارد و بین شخصیت حقوقی با یک شخصیت حقیقی تفاوتی قائل نمی‌شود. چرا که در دنیای واقعی بجای تمام این نوع افکاری که هر لحظه و برای روزها در ذهن نوآور می‌چرخد و او را مضطرب می‌کند، شرکت‌ها تنها در یک جلسه یا بهتر بگوئیم در یک دقیقه، تصمیم می‌گیرند. آنها یا طرح شما را می‌پسندند و با شما قرارداد می‌بندند و یا آنرا دوست ندارند و پنج دقیقه بعد از خداحافظی با شما، نه تنها ایدۀ شما بلکه خود شخصِ شما را هم فراموش می‌کنند!

چنانچه شرکتی، ایدۀ شما را مفید و سودآور ارزیابی کند، اولین کار این است که «با دقّت گوش» می‌دهد.

یک نوآور باید متوجه این نکته باشد که خطر افشای ایده‌اش در مسیر «طراحی و ساخت نمونه‌های اولیه» بسیار بیشتر و غیر قابل پیش‌بینی‌تر از زمانی است که این مراحل توسط یک شرکت سرمایه‌گذاری که دارای اعتبار، زیرساخت و ارتباطات تجاری است انجام شود. احتمال اینکه ایدۀ شما در همان مراحل اولیه توسط نقشه‌کش یا شاگرد قالب ساز افشاء شود، بسیار بیشتر از زمانی است که توسط تیم ساخت و تولید یک شرکت سرمایه‌گذاری و توسط افراد متخصص و  در پشت درهای بسته انجام شود.

قرارداده ساخت و تولید

شرکتهای سرمایه‌گذار پس از بررسی‌ ایده توسط کارشناسان یا تیم ارزیابی خود؛ نسبت به سرمایۀ تولید، بازار احتمالی فروش، ریسکهای وابسته، سود تخمینی و ... یکی از انواع قراردادهای قانونی در آن زمینه تجاری را به شما پیشنهاد می‌کند. با توجه به رشته فعالیت و سهم هریک از طرفین، قراردادهای متنوعی در تجارت تعریف شده‌اند. در کل قراردادهای «مشارکت با مخترعین» که پیچیدگی کمتر و رواج بیشتری دارند دو نوع هستند:

1) قرارداد «شراکت در اختراع»؛ توافقنامه‌ای است که مطابق آن، شرکت سرمایه‌گذار تولیدی در قبال تملّک درصدی از سهمِ اختراع، متعهد به تولید محصول و ارائۀ آن در بازار می‌شود. در اینگونه قراردادها سهم بیشتر متعلق به طرفی است که سرمایه‌گذاری بیشتری داشته است. چرا که هر تصمیمی که دربارۀ نوع و نحوۀ تولید یا عرضه گرفته شود بطور مستقیم بر روی سرمایه آورده تأثیرگذار است. پس منطقی است که «حداقل 51 درصد از گواهی حق اختراع و به تبع آن سود حاصل از فروش» بطور قانونی به طرف مقابل منتقل گردد تا قادر باشد که برای سرمایه خودش تصمیم بگیرد. البته چنانچه مخترع نیز بتواند به هر میزانی سرمایه‌گذاری نماید به همان میزان نیز افزایش سهم می‌یابد. ولی معمولاً هیچ شرکتی حاضر نمی‌شود تا بر روی قراردادی سرمایه‌گذاری کند که کنترلی بر روی آن ندارد و همیشه باید حداقل 51% از گواهی حق اختراع به او منتقل شود و اینجا جایی است که مخترع از آن وحشت دارد.

2) قرارداد «تحت لیسانس یا تحت مجوز»؛ دقیقاً همان توافقنامه‌ای است که شرکتهای بزرگ برای ایجاد نمایندگی در مکانهای دیگر از آن استفاده می‌کنند. در واقع به موجب این قرارداد شخص مجوز حق استفاده از نام، علامت تجاری، فناوری‌ یا روش ثبت شدۀ متعلق بخود را جهت استفاده از تمام یا بخشی از آن، برای مدت معین یا نامحدود و بصورت انحصاری یا غیر انحصاری به دیگری اعطا می‌کند. حال شخص دارای مجوز می‌تواند شخص حقوقی مانند شرکت سامسونگ یا بی‌ام‌وباشد یا شخص حقیقی مانند شما که دارای «گواهی حق اختراع» هستید و یا در گاهی موارد فقط اظهارنامۀ ثبت اختراع و یا حتّی فقط یک ایده دارید. در قرارداد «تحت لیسانس یا تحت مجوز» که با نوآوران منعقد می‌شود، مانند هر قرارداد دیگری مفاد قرارداد، بسته به میزان سرمایه، نقطۀ سربسر و تخمین سود سرمایه‌گذاری قابل مذاکره هستند. ولی معمولاً «بین 2 تا 7 درصد از میزان فروش» به نوآور تعلق می‌گیرد. یعنی بسته به قرارداد از هر 100 عدد کالایی که فروخته می‌شود، پول فروش 2 تا 7 عدد از آنان به حساب مخترع واریز می‌شود. قابل مذاکره بودن اعداد و اینکه نمی‌توان یک درصد مشخص را تعیین کرد بخاطر آن است که هر محصول یا کالایی که بخواهد از داخل کامپیوتر بعنوان یک ایده خارج شود و به داخل کامپیوتر فروشگاه بعنوان یک کالا وارد شود، ابزار، امکانات و تجهیزات و ریسک‌های خاص خودش را دارد که با محصول کنارش در همان فروشگاه کاملاً تفاوت دارد.

بعنوان یک مخترع تا جایی که می‌توانید تلاش کنید تا درصد بالاتری از فروش را کسب کنید و فراموش نکنید که حتماً بر روی کلمۀ «فروش» تأکید داشته باشید. چرا که تنها در اینحالت انجام محاسبات برای شما ممکن است! یعنی چنانچه مبنای محاسبۀ سهم خودتان در قرارداد را درصدی از «سود» قرار دهید (مثلاً 3% از سود حاصل از فروش)، ابتدا باید درصد سود آن شرکت از فروش کل کالا را بدست آورید. برای یافتن میزان سود شرکت نیز لازم دارید تا به تمام اسناد حسابداری و مالی شرکت دسترسی داشته باشید و هزینه‌های مرتبط با کالای خودتان را مشخص نمائید. اینکه یک شرکت سرمایه‌گذاری اجازۀ بررسی اسناد مالی را به شریک کوچکی که دارای 3% سهم، آنهم فقط از یکی از محصولاتش هست را بدهد، نیاز به گمانه‌زنی ندارد! ولی در مقابل چنانچه مبنای محاسبه را درصدی از «فروش» تعیین کنید، فقط کافیست به فروشگاهی که کالای شما را عرضه می‌کند بروید و قیمت فروش را از روی برچسب آن ببینید و از شرکت هم تعداد فروش را بگیرد و براحتی سهم خودتان را محاسبه کنید.

در اینجا لازم است که یک راز دیگر را هم افشاء کنیم که از اولی مَگوتر و مهمتر است تا نوآوران متوجه یک «تلۀ تجاری» دیگر هم باشند. (شاید «تلۀ انفجاری» دقیق‌تر باشد).

گاهی آنقدر طرح و ایدۀ نوآور خوب و دارای پتانسیل سودآوری است که یک شرکت نمی‌تواند از آن چشم‌پوشی کند و سعی می‌کند تا با هر پیشنهادی نوآور را به عقد قرارداد ترغیب کند. اما بخاطر سیاستهای شرکت، یا نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد که بلافاصله رَوند سرمایه‌گذاری، آماده‌سازی و تولید را شروع کند. از سوی دیگر نیز چون درصد بیشتری از سهم را دارد، مخترع نمی‌تواند بر شرکت اعمال فشار نماید و خواهان آغاز تولید و فروش کالایش شود. البته در اینجا «کالایش» واژۀ درستی نیست، بلکه «کالایشان» درست‌تر است...!! در اینگونه موارد که به اصطلاح قرارداد منجمد (فریز) می‌شود مخترع چاره‌ای ندارد جز آنکه با دریافت مبلغی جزئی از قرارداد خارج شده و بدتر آنکه حق اختراع را هم از دست می‌دهد و آن اختراع در تملک شرکت قرار می‌گیرد.

از طرفی چنانچه آن شرکت اعلام ورشکستگی نماید، همچنان امتیاز و اعتبار گواهی ثبت اختراع در مالکیت اوست و بعنوان یکی از منابع غیرنقدی، می‌تواند از آن برای جبران زیان استفاده نماید و آنرا بفروش برساند. چرا که طبق ماده۷ از قانون حمایت از مالکیت صنعتی؛ «هریک از مالکان مشترک اختراع، بدون نیاز به کسب رضایت مالکان دیگر می­تواند سهم خود را انتقال داده یا به عنوان وثیقه یا هر نوع تضمین دیگر قرار دهد». البته تبصره‌ای نیز دارد که بیان می‌کند؛ «در صورتی که یکی از شرکا بخواهد سهم خود از اختراع ثبت شده را به دیگری منتقل کند، باید پیشنهاد فروش خود را به شرکای دیگر اعلام نماید؛ در صورت وجود پیشنهاد خرید با مبلغ برابر بین خریدار و یکی از شرکا اولویت خرید تا مدت پانزده روز با آن شریک است و در صورتی که قیمت پیشنهادی خریدار بالاتر از قیمت پیشنهادی شرکا باشد، اولویت خرید با میزان قیمت پیشنهادی خریدار تا مدت پنج روز با شرکای دیگر است». باز هم نتیجه بین قیمت پیشنهادی یک مخترع و یک شرکت قابل پیش‌بینی است و در نهایت این مخترع است که متضرر شده و اختراعش را نیز از دست می‌دهد.

«ازنو ابزار» با تجربیاتی که بدست آورده نقشه‌ای از مسیری را ترسیم کرده که یک نوآور باید بپیماید تا شاید بتواند روزی آنچه در ذهن داشته را با دستانش لمس کند. «ازنوابزار» می‌تواند یاری رسان آنان در این مسیر باشد و با بهره‌گیری از گروه‌ها و شرکت‌های همکار خود، مسیر هموارتری را از ایده تا تولید در پیش پای نوآور قرار دهد.

هشت خوان تولید و سه تصمیم کبری...!! (کبری= بزرگ) 😬

 نوآور در مسیر ایده تا بازار، باید هشت گام یا مرحله را با موفقیت سپری نماید و همچنین باید سه بار بین رفتن یا ماندن، بین بودن یا نبودن تصمیم‌گیریهایی بنیادی کند...!! و در این مسیر هم چون هر مسیر دیگری از زندگی؛ «هر چه دانش کمتر، چالش بیشتر...! »

در مقالۀ «پلی بنام ازنو ابزار» این موارد با نگاه جامع‌تری بررسی شده و علاوه بر دغدغه‌های مخترع به نگرانی‌های سرمایه‌گذار نیز پرداخته شده است. خواندن آن خالی از بهره نخواهد بود.

  1. انگار و ایده؛ بذر یک ایده از یک نیاز شکل می‌گیرد. چه رفع یک مشکل باشد و یا پرکردن جای خالی یک خدمت در بازار، چه برای جنگ باشد و چه برای اهداف محیط زیستی، ابتدا باید در ذهن نوآور آنقدر تغییر کند و اصلاح شود تا بتواند بسته به محل کاربرد آن، شکلی قابل قبول بخود بگیرد. اگر ایده‌ای برای کودکان داریم باید وزن و نوع مواد سازندۀ آن نیز مناسب باشد تا آسیبی به کودک نرسد. در یک جمله باید کلیدی که برای قفل ساخته می‌شود متناسب با همان قفل باشد.
  2. کنکاش و بررسی؛ چنانچه قصد ثبت اختراع داشته باشید، انجام جستجوی اینترنتی از اصول ابتدایی آن است. از طرفی بعنوان یک نوآور باید دربارۀ محصول و نیازهای مشتریان احتمالی و همچنین رقیبان احتمالی بدون جانبداری بررسی کنید. اینجا «اولین ایستگاه» تصمیم‌گیری است. لازم است تا طرح و ایدۀ خود را برای تعداد کمی از متخصصان یا مشتریان مرتبط مطرح کنید و از نظرات و پیشنهادات آنان آگاه شوید. بازخوردی که از گروه آزمون می‌گیرید تعیین کننده است. نه آنچه شما برای آن هیجان‌زده هستید و آنرا ترجیح می‌دهید. رها کردن یک ایده که مدتی به آن اندیشیده‌اید و برای آن وقت و انرژی صرف کرده‌اید، شجاعت می‌خواهد. اگر یک ایده آنطور که انتظار داشتید بازخورد خوبی از بازار نگرفت، رهایش کنید و ذهنتان را برای خلق ایده‌های جدید آزاد کنید. در غیر اینصورت یا باید خودتان آنرا تولید کنید و یا در ایستگاه بعدی باید با صرف هزینه و زمان بیشتر آن تصمیم سختی که نگرفته بودید را، اینبار دردناک‌تر بگیرید.
  3. طرح اولیه؛ یک تصویر کلی از ایده خودتان ترسیم کنید. تفاوتی ندارد که طرحی ابتدایی روی کاغذ باشد و یا توسط برنامه‌های کامپیوتری ترسیم شده باشد. هرچند اگر با نرم‌افزارهای طراحی آشنا باشید، علاوه بر دید واقعی و ترسیم دقیق‌تر نسبت به ایده خودتان، مشکلات کمتری نیز برای تولید نمونه اولیه خواهید داشت. از طرفی هم بخاطر اینکه نسبت به نوآوری که تنها روی کاغذ طرحی ابتدایی کشیده است بخش بیشتری از کار را انجام داده‌اید، تصمیم‌گیری برای سرمایه‌گذار آسان‌تر و شانس پذیرش طرح و همکاری شما بیشتر خواهد شد. در طرح اولیه باید نوع متریال محصول نهایی، شکل کلی طرح و جزئیاتی که آنرا خاص و از محصولات مشابه مجزا می‌کند را تعیین و ترسیم کنید. اینکار باعث می‌شود تا دید کلی‌تر و واقع بینانه‌تری نسبت به مشکلات یا مزایای محصول خودتان پیدا کنید. بعد از آن لازم است که نقشه و طرح اجرایی محصول را با نرم‌افزارهای مناسب تهیه کنید. بهترین کار این است که در این مرحله برای «ثبت اختراع» یا «ثبت طرح صنعتی» نیز اقدام کنید. همین که برای ثبت اظهارنامه در سازمان مالکیت فکری اقدام کنید، کفایت خواهد کرد. چون زمان ثبت اظهارنامه اثبات کننده حق تقدم شما در ادعای مالکیت هر اختراع می‌باشد.
  4. نمونه اولیه؛ ساخت یک نمونه اولیه با استفاده از گِل، چوب، یونولیت و یا پرینتر سه‌بعدی مزایای بسیاری دارد. احساس و دیدن ابعاد آن در فضای سه‌بعدی گاهی باعث ایجاد تغییراتی بنیادی در دیدگاه ایده‌پرداز خواهد شد بعلاوه اگر لازم باشد تا نمونه اولیه مورد آزمایش قرار بگیرد، باید تا جای ممکن شبیه به متریال محصول نهایی ساخته شود. طبیعی است که اگر قرار است قطعه‌ای در خودرو بکار رود، نمی‌توان آنرا با چوب ساخت و انتظار بازخورد مناسب داشت. اینجا «ایستگاه دوم» تصمیم‌گیری است. جایی که لازم است تا نوآور طرح و ایده خود را از ذهنش خارج کند تا برای ساخت نمونه اولیه، با فرد یا افرادی خبره به اشتراک بگذارد. مثلاً او باید برای یک نقشه‌کش، تراشکار، قالب‌ساز، ریخته‌گر و گاهی همه باهم، ایده‌اش را با جزئیات توضیح دهد تا آنها درک درستی از آنچه در ذهن مخترع است پیدا کنند و سپس اجرت و هزینۀ ساخت را محاسبه نمایند تا بعد «تازه شاید» بتوانند شبیه ایدۀ او را بسازند. احساس ترسی که عرقی سرد بر تن هر نوآوری می‌نشاند. اگر آنچه در ذهن دارد را افشاء کند، ممکن است همه چیز از دست برود و اگر افشاء نکند، حتماً همه چیز از دست می‌رود، چرا که چیزی ساخته نخواهد شد!!
  5. محصول اولیه؛ پس از تولید نمونه اولیه و انجام آزمایشات لازم و اعمال تغییرات و ایجاد جزئیات تکنیکی و زیبایی شناختی، نوبت به انتخاب روش تولید، طراحی قالب و ساخت محصول اولیه می‌رسد. محصول اولیه باید دارای تمام ویژگیهای محصول نهایی باشد تا در آزمایشات و بازخورد از کاربران، نتایج تا جای ممکن به واقعیت نزدیک باشد. در واقع محصول اولیه باید همان محصول نهایی باشد که فقط کمی جزئیات به آن اضافه می‌شود.
  6. آزمون و بررسی؛ باید محصول را با شرایط قانونی و استاندارد آزمایش کرد و چه بسا کمی سخت گیرانه‌تر. پس از موفق بودن آزمایشات لازم است تا یک گروه کوچک از مصرف‌کنندگان جمع‌آوری شود تا بازخورد نهایی آنان بعنوان آزمون دوم بررسی گردد. اینجا «ایستگاه سوم» تصمیم‌گیری هست. اگر محصول نهایی با تمام تغییرات اعمال شده نتواند نظر کاربرانش را جلب نماید، دو گزینه در پیش است: 1) توقف پروژه و جلوگیری از ضرر بیشتر 2) استفاده از متخصصان مربوط در هر تعداد رشته‌ای که نیاز باشد تا با ایجاد تغییراتی در طرح، متریال، افزایش یا کاهش فاکتورهای خارجی و انواع روشهای دیگر محصول را بهینه نمایند. البته درصورتیکه تمام این هزینه‌ها توجیه اقتصادی داشته باشد و قیمت تمام شدۀ آن به میزانی باشد که مشتری حاضر به پرداخت قیمت تمام شده بعلاوه سود باشد. برای اینکه بتوانید برآورد و تخمینی از «دامنۀ هزینۀ مجازِ تولید» داشته باشید، روشی در بازار هست که به آن «رُبع قیمت خُرده فروشی» می‌گویند. یعنی «حداکثر میزان مجاز برای قیمت تمام شدۀ یک محصول باید یک چهارم ( ¼ ) قیمت خُرده فروشی آن باشد». دلیل آن هم هزینه‌هایی است که برای یک محصول باید پرداخته شود تا از کارخانه به ویترین فروشگاه برسد. این هزینه‌ها شامل طراحی، تولید، چاپ، بسته‌بندی، حمل و نقل، بیمه و مالیات، نیروی کار انسانی، سود خرده فروشی و هر نوع هزینه دیگری می‌شود. برای یافتن «قیمت خُرده فروشی» هم یک راه ساده وجود دارد. زمانی که طرح را برای یکی از گروه‌های آزمون اول یا دوم افشاء می‌کنید تا بازخورد آنان را در مورد عملکرد ایده خودتان ببینید، باید یک سؤال بسیار بسیار مهم از آنان بپرسید و آن اینکه؛ «فرض کنید این محصول با شرایط بیان شده وارد بازار شود، شما بعنوان خریدار حاضرید چه بهایی بپردازید؟» فراموش نکنید که اگر یک کالا برای مشتری ارزش داشته باشد برای آن پول پرداخت می‌کند. بنابراین هر قیمتی که آنان پیشنهاد دادند را بدون هیچ اشک و اخمی بپذیرید و بهیچ‌وجه بازارگرمی نکنید. «میانگین» اعدادی که آنها بیان می‌کنند، همان قیمت خُرده فروشی خواهد بود و شما باید هزینه تولید را کمتر از یک چهارم ( ¼ ) این عدد نگه دارید. هرچه مخرج این کسر کوچکتر باشد، سود شما هم کوچکتر خواهد بود.
  7. قیمت گذاری؛ هدف نهایی برای هر عمل تجاری کسب درآمد است. هم سرمایه‌گذار و هم مخترع در اعماق ذهن خودشان رؤیای کسب ثروتی افسانه‌ای را از هر محصول جدید و هر اختراعی دارند. وسوسۀ کسب ثروت با یک حرکت، برای نوآور و هراسِ باختِ شهرت و اعتبار، برای سرمایه‌گذار؛ باعث می‌شود تا تعئین قیمت یکی از مراحل چالشی در عرضۀ یک کالای نوین باشد. ذات و ویژگی قیمت گذاری کالا بسیار پویا (سیال،دینامیک، متغیر) است و نمی‌توان فرمولی برای آن تعریف کرد. برای قیمت‌گذاری مناسب فاکتورهای متنوعی را در جوامع مختلف و برای گروه‌های خاصی باید در نظر گرفت تا بتوان در نهایت قیمتی را تعئین کرد تا ارزش آن بیشتر از بهایی باشد که مشتری پرداخت می‌نماید. ارزش یک سطل آب برای فردی در بیابان مانده با فردی غرق شده بسیار متفاوت است و همین یک سطل می‌تواند یک مخترع را سیراب یا یک سرمایه‌گذار را غرق نماید. شاید قیمت گذاری یک استعداد درونی باشد که با تجربه پالایش می‌شود. تمام آموزشهایی که در مراکز آموزشی و شرکتهای تخصصی برای قیمت گذاری ارائه می‌شوند همگی بر اصول ابتدایی تکیه دارند و نه بر نتیجه. چارۀ دیگری هم نیست. مانند گواهینامه رانندگی که فقط آموخته‌ایم که تابلوها و قوانین چیستند ولی هیچگاه و هیچ کس به ما نمی‌آموزد که اگر یک ماشین قرمز با سرعت 100 کیلومتر و از سمت راست ما عبور کرد، ما با چه سرعتی باید حرکت کنیم و یا اگر اتومبیل بنز جلوی ما ایستاد، فرمان را به کدام سمت بچرخانیم...!! 
  8. محصول نهایی؛ چنانچه همه چیز مطابق انتظار پیش رفته باشد، زمان آن است که محصول وارد مرحلۀ ساخت و تولید نهایی شود. خود این مرحله به تنهایی به چند بخش تقسیم می‌شود؛

الف) انبارداری؛ لازم است تا محصولات تولید شده در محیط مناسبی نگهداری شوند تا از آفتاب، رطوبت، حشرات و یا هر عامل آسیب‌زایی محافظت شوند. هم پیش از بسته‌بندی محصول و هم پس از آن، شرایط نگهداری، میزان حرارت یا رطوبت در کیفیت محصول نهایی که به دست مصرف کننده می‌رسد بسیار مؤثر است.  یک بسته‌بندی خیس شده و چروک، اگر باکیفیت‌ترین محصول نیز در آن باشد نظر هیچ خریداری را جلب نمی‌کند.

ب) چاپ و بسته‌بندی؛ انتخاب طرح، جنس و چارچوب بسته‌بندی به عوامل گوناگونی بستگی دارد. نوع کاربری محصول، فرهنگ و ملیّت مصرف کننده، شرایط نگهداری، روش حمل و نقل از عوامل مؤثر بر انتخاب نوع بسته‌بندی هستند. بسته‌بندی تجهیزات پزشکی با بسته‌بندی لوازم خودرو، هرچند شبیه به هم باشند ولی کاملاً متفاوت است. بعد از انتخاب بسته‌بندی نوبت به نوع چاپ می‌رسد که طبیعتاً تابع کاربرد محصول و شکل و نوع بسته‌بندی است. برای قسمت چاپ تنها موردی که باید به آن توجه شود، رنگ نهایی است. بخاطر نوع جوهر، مدل چاپگر، دمای چاپ معمولاً آن رنگی که در دستگاه ریخته می‌شود دقیقاً همانی نیست که چاپ می‌شود. البته چشمان بی‌تجربه متوجه این اختلافات جزئی نمی‌شوند و به همین دلیل «ازنو ابزار» هم در اینجا جز انتظار و لذت بردن از هنرنمایی و خلاقیت شرکت چاپ همکارش، کاری برای انجام دادن ندارد. نکته مهم دیگر، هزینه بسته‌بندی است که معمولاً درصد قابل توجهی از هزینۀ تولید را به خود اختصاص می‌دهد. در برخی تولیدات پلاستیکی کوچک که در خرده فروشی‌ها بفروش می‌رسد، قیمت بسته‌بندی از قیمت خود کالا بیشتر است. پس همیشه برخلاف خودِ محصول که باید سعی ‌شود در بالاترین کیفیت باشد، لازم است تا کیفیت بسته‌بندی را در پائین‌ترین مقدار ملزوم نگه داریم بشرطی که به جلوه و ظاهر کالا آسیبی نزند. فراموش نکنید که بسته‌بندی اولین چیزی است که مشتری می‌بیند و چنانچه نظرش را جلب کند دستش را برای برداشتن آن دراز می‌کند و بعد از آن است که تازه به خریدن خودِ کالا فکر می‌کند.

پ) تبلیغات و پخش؛ تبلیغات برای معرفی یک کالای نوین به مصرف کنندگان امری ضروری است. در تبلیغات علاوه بر شناساندن کالا و طرز مصرف یا کاربرد آن بیشتر به ساخت برند تجاری اهمیت داده می‌شود. از میان ده‌ها استراتژی فروش، اینکه در همان ابتدا کالایی تبلیغ شود که هنوز در بازار نیست یا منتظر کاهش فروش ماند و بعد وارد عرصه تبلیغات شد، مبحثی که به چند سال تجربه در کارشناسی تبلیغات نیاز دارد. باز هم «ازنو ابزار» در اینجا کنار می‌ایستد و فقط نظاره‌گر هنرمندی همکارانش در تبلیغات می‌شود. این نکته مهم است که تبلیغات صرفاً در بلندگو کردن کالا یا محصول نیست بلکه بیان حقیقتی است که آن کالا را به نیازی برای مشتری تبدیل می‌کند.

در پایان...

در واقع تعاریف فقط برای نزدیکی مفاهیم هستند. برای «ازنو ابزار» تفاوتی ندارد که با کدام گروه از نوآوران همکاری نماید. از آنجا که هر چه دانش بیشتر باشد، چالش کمتر خواهد بود، «ازنو ابزار» نیز تلاش می‌کند تا با این روش برآوردی از طرف مقابل قرارداد خود داشته باشد . «ازنو ابزار» همیاران خود را به تقویت سلاح تفکرشان دعوت می‌کند و از آنان انتظار دارد در گام نخست پیش از آنکه در طراحی یک ایده غوطه‌ور شوند، کنکاشی ژرف از ایده خود داشته باشند و با دقت و وسواسی که دارند هر گوشۀ مرتبطی با ایده‌شان را به دقت بگردند و هر محصولی را که شباهتی با محصول آنان دارد را فهرست نمایند. اگر به این باور رسیدند که ایده‌ای یکتا دارند آنگاه زمان شیرجه به اعماق فرا رسیده. ولی اگر هر شباهتی را با محصول دیگری یافتند، لازم است تا ویژگیهایی خاص و منحصر برای ایدۀ خود درنظر بگیرند که مشتری را مجاب کند تا از بین این دو کالای مشابه، آن را انتخاب کند که متعلق به اوست. «ازنو ابزار» به همیاران خود توصیه می‌کند که تمام احساسات، شوق و هیجان خودشان را برای طراحی یک محصول صرف کنند و زمانیکه وارد مرحله تجاری سازی شدند، جز با منطق خشک تصمیم‌گیری نکند که لجاجت در تجارت، تاوانی کمرشکن خواهد داشت!

جزئیاتی زیادی در بحث تولید یک ایده وجود دارد که از بحث این مقاله خارج می‌شود و چنانچه درخواستی از جانب کاربران و همیاران باشد، «ازنو ابزار» در مقالات آتی به بحثهای بیشتری از این دست خواهد پرداخت.

در پایان چنانچه بخواهیم با زبان تجاری و در یک عبارت، به یک جمع‌بندی برسیم باید بگوئیم؛

بعنوان نوآور هر قسمتی را که خودتان انجام دهید، باعث افزایش سهم شما خواهد بود و هر قسمتی را که سرمایه‌گذار انجام دهد، برای آن یا باید هزینه پرداخت کنید یا سهمی از حق اختراع...!!